Page 5 - شماره ۴۹ قاصدک
P. 5
شماره5 49 نشـان م یدهـد .او امـا گفت:
18تـــیــر «مـن حاضـر نیسـتم ثروت تـو را
1401
قبـول کنم!»
ناگهـان زمزمـ هی مـردم بـه گـوش مـرد
فقیـر رسـید کـه م یپرسـیدند« :چـرا!؟»
مــرد فقیــر گفــت« :م یترســم وقتــی مثــل ایــن
مـرد ثروتمنـد شـدم ،مـن هـم دچـار غـرور شـوم
و بـا یـک بـرادر مسـلمان رفتـاری را داشـته باشـم
کـه امـروز ایـن مـرد بـا مـن داشـت».
مجلـس سـاکت شـده بـود و مـرد ثروتمند بیشـتر
خجالــت کشــید؛ او بیشــتر فهمیــد کــه کارش
چه قدر زشت بوده است.
نویسنده:عباسعلیسپاهییونسی
تصویرگر :زهرا احسا نفر